Total search result: 203 (3665 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
|
English |
Persian |
Menu
|
|
modifies U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
|
|
modify U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
|
|
modifying U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
|
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
|
adapt U |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
|
|
adapts U |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
|
|
adapting U |
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود |
|
|
changed U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
|
|
change U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
|
|
changes U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
|
|
changing U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
|
|
conversion U |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
|
|
conversions U |
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای |
|
|
extension U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
|
|
extensions U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
|
|
share U |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
|
|
shares U |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
|
|
shared U |
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر |
|
|
enclosing U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
|
|
enclose U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
|
|
encloses U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
|
|
via U |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
|
|
establishing U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
|
|
establishes U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
|
|
establish U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
|
|
transform U |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
|
|
transformed U |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
|
|
transforms U |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
|
|
transforming U |
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر |
|
|
to watch something U |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
|
|
pass on <idiom> U |
رد کردن چیزی که دیگر |
|
|
dependent U |
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست |
|
|
interchanges U |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
|
|
substitution U |
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر |
|
|
interchange U |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
|
|
interchanged U |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
|
|
interchanging U |
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر |
|
|
done with <idiom> U |
تمام کردن استفاده از چیزی |
|
|
to stop somebody or something U |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
|
|
affect U |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
|
|
affects U |
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی |
|
|
lincense or cence U |
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی |
|
|
shift U |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
|
|
shifted U |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
|
|
shifts U |
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر |
|
|
conversion U |
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند |
|
|
conversions U |
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند |
|
|
to keep pace with something <idiom> U |
با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح] |
|
|
throw one's weight around <idiom> U |
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن |
|
|
non return to zero U |
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد |
|
|
to portray somebody [something] U |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
|
|
to appreciate something U |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
|
|
correction U |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
|
|
covet U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
|
|
covets U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
|
|
coveting U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
|
|
think nothing of something <idiom> U |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
|
|
loops U |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
|
|
looped U |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
|
|
loop U |
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد |
|
|
databases U |
تغییر و مدیریت و استفاده از پایگاه داده میدهد. |
|
|
database U |
تغییر و مدیریت و استفاده از پایگاه داده میدهد. |
|
|
change [in something] [from something] U |
تغییر [در یا از چیزی] |
|
|
modification U |
دستوراتی در حلقه که دستورات دیگر یا داده درون برنامه را تغییر میدهد |
|
|
to suggest it is appropriate to do so [matter] U |
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ] |
|
|
see about (something) <idiom> U |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
|
|
to give up [to waste] something U |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
|
|
restricts U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
|
|
restricting U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
|
|
restrict U |
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده |
|
|
enumerated type U |
فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی |
|
|
converts U |
تغییر چیزی به دیگری |
|
|
converted U |
تغییر چیزی به دیگری |
|
|
converting U |
تغییر چیزی به دیگری |
|
|
convert U |
تغییر چیزی به دیگری |
|
|
rezone U |
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن |
|
|
lay hands upon something U |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
|
|
to see something as something [ to construe something to be something] U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
|
|
to regard something as something U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
|
|
bridged U |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
|
|
bridge U |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
|
|
bridges U |
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر |
|
|
to concern something U |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
|
|
modification U |
تغییر اعمال شده به چیزی |
|
|
moves U |
تغییر دادن محل چیزی |
|
|
moved U |
تغییر دادن محل چیزی |
|
|
movement U |
تغییر دادن محل چیزی |
|
|
move U |
تغییر دادن محل چیزی |
|
|
lose U |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
|
|
to p on one thing to another U |
چیزی را به چیز دیگر انداختن |
|
|
loses U |
نداشتن چیزی دیگر پس از این |
|
|
to depict somebody or something [as something] U |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
|
|
use U |
استفاده از چیزی |
|
|
use [of something] U |
استفاده [از چیزی] |
|
|
uses U |
استفاده از چیزی |
|
|
shakedown [of something] [American English] U |
تغییر پایه سیستم کاری [چیزی] |
|
|
completing U |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
|
|
completes U |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
|
|
exchange U |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
|
|
intruder U |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
|
|
complete U |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
|
|
completed U |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
|
|
intruders U |
قرار دادن چیزی در چیز دیگر |
|
|
exchanges U |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
|
|
She turned the conversation to another subject. U |
او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد. |
|
|
exchanged U |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
|
|
exchanging U |
دادن چیزی به جای چیز دیگر |
|
|
to scramble for something U |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
|
|
fall out of use <idiom> U |
از چیزی استفاده نکردن |
|
|
uses U |
روش استفاده از چیزی |
|
|
use U |
روش استفاده از چیزی |
|
|
adjustments U |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
|
|
adjustment U |
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند |
|
|
carried U |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
|
|
carries U |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
|
|
carrying U |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
|
|
alternatives U |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
|
|
inclusive U |
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود |
|
|
changer U |
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند |
|
|
carry U |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
|
|
superimposing U |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
|
|
alternative U |
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد |
|
|
substitute U |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
|
|
substituted U |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
|
|
superimpose U |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
|
|
substituting U |
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر. |
|
|
superimposes U |
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر |
|
|
security blanket <idiom> U |
استفاده از چیزی برای راحتی |
|
|
have dibs on <idiom> U |
درخط استفاده از چیزی بودن |
|
|
approval U |
توافق برای استفاده از چیزی |
|
|
factors U |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
|
|
factor U |
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد |
|
|
rectifies U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
|
|
rectified U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
|
|
sleep on it <idiom> U |
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن |
|
|
rectify U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
|
|
disposable U |
چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود |
|
|
peaking U |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
|
|
peaks U |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
|
|
to store up something U |
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده |
|
|
peak U |
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد |
|
|
to lose track [of] U |
فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است |
|
|
screen U |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
|
|
screening, screenings U |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
|
|
screens U |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
|
|
screened U |
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود |
|
|
direction U |
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند |
|
|
supersedes U |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
|
|
superseding U |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
|
|
superseded U |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
|
|
supersede U |
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است |
|
|
resource U |
گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند |
|
|
adjusts U |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
|
|
adjusting U |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
|
|
adjust U |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
|
|
enquiry U |
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده |
|
|
information [on] about somebody] [something] U |
داده ها [در باره کسی یا چیزی] |
|
|
subschema U |
زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای |
|
|
a dead language <idiom> U |
زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.] |
|
|
relevance U |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
|
|
replaced U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
|
|
replace U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
|
|
pushes U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
|
|
replaces U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
|
|
push U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
|
|
pushed U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
|
|
replacing U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
|
|
query U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
|
|
queried U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
|
|
querying U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
|
|
queries U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
|
|
to esteem somebody or something [for something] U |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
|
|
controls U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
|
|
to hang over anything U |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
|
|
controlling U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
|
|
to pass by any thing U |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
|
|
control U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
|
|
lengths U |
طول چیزی تعداد داده ها در یک متغیر یا لیست |
|
|
length U |
طول چیزی تعداد داده ها در یک متغیر یا لیست |
|
|
allottee U |
کسیکه چیزی باو اختصاص داده شده |
|
|
appreciated U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
|
|
appreciate U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
|
|
rates U |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
|
|
appreciating U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
|
|
to regard somebody [something] as something U |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
|
|
rate U |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
|
|
appreciates U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
|
|
labels U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
|
|
label U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
|
|
labelled U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
|
|
labeling U |
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس |
|
|
to mind somebody [something] U |
اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن] |
|
|
graphical U |
مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است |
|
|
transitions U |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
|
|
transition U |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
|
|
fix U |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
|
|
fixes U |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
|
|
Make sure you give it back. U |
حتما [آن چیز را] به من برگردانید. [چیزی که به کسی قرض داده می شود.] |
|
|
fence [around / between something] U |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
|
|
to wish for something U |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
|
|
screw up <idiom> U |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
|
|
fence [around / between something] U |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
|
|
how about <idiom> |
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود |
|
|
full U |
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب |
|